قسمت هشتم داستان دابل اسی (خیالات بزرگ)

با شنیدن این حرفش جا خوردم....



فرصت جواب دادن نذاشتم و سریع گفتم:آآآآآآآآآآه....ببخشید.....سلام.....من هانا هستم و ایشون دوستم هانی....ولی موضوع اونی ک شما فکر میکنید نیست....واقعا اینطوری نیست....راستش.....موضوع ی کم پیچیده تر از اونیه ک فکرشو بکنید....خب....



هیون:اونا از دوستای ما هستن....امروز صبح اومدن اینجا برای کاری....اونا دیشب اصلا اینجا نبودن....شما زود قضاوت میکنید...رئیس هان!!!



رئیس هان:آآآه....درسته....اگ واقعا اینطوریه....پس من واقعا ازتون معذرت میخوام....نباید اونطوری حرف میزدم....از آشناییون خوشبختم....من هان جونگ هوا هستم....رئیس کمپانی....



هانی:آه....نه مشکلی نیست....



رئیس:اوم....کار منم دیگ تموم شده بود....من اطلاعاتو بهتون دادم....دیگ باید برم....بهم زنگ بزنید....فعلا....



و بعد هم رفت....



هیونگ:هیون دروغ گفت چون رئیس ی کم سخت گیره....مطمئنا حرفمونو باور نمیکرد اگ راستشو بهش میگفتیم....



هانی:ولی ما ک چیزی نپرسیدیم....



هیونگ:لازم نیست حتما بپرسید تا بفهمم چی میخواید بدونید....



ناگهان صدای زنگ گوشی هانی ب صدا دراومد.....



هانی:بله؟؟؟

اوه سلام مهتاب تویی؟؟؟؟

عزیزم...الان ایرانی؟؟؟

واقعا؟!!!!

چ خوب....

باش....

البت تا شروع دانشگاه چیز زیادی نمونده....

اوهوم....میدونم....تو زیاد ب خودت فشار نیار....

خب دیگ...فعلا بابای....



هانا:واااای مهتاب ایرانه؟؟؟



هانی:آره ولی داره برمیگرده.....هفته دیگه قراره دانشگاه شروع شه....



هانی مکثی کرد....بعد گفت:آه...اصلا یادم نبود....حالت مادربزرگت چطوره؟؟؟؟خبری ازش داری؟؟؟؟



هانا:اون خوبه....برگشته خونه....خالم پیششه....



هانی:خدا رو شکر....



رومو برگردوندم و گفتم:ما میخواستیم برای جبران همه کارایی ک برامون کردین ب جای تشکر ک هی داریم میکنیم ب ناهار دعوتتون کنیم....



هیونگ:واااااااااااااو....واقعا؟؟؟؟اووووم....خوبه....ممنون.....



یونگی از یکی از اتاقا بیرون اومد و گفت:شماها دارین راجع ب چی حرف میزنید؟؟؟؟هیونگ....؟؟؟چی عالیه؟؟؟؟



هانا:میخوایم امروز ناهار مهمونتون کنیم....



یونگی بلند جونگی و کیو رو صدا کرد...و با هیجان خندید و گفت:زود باشین بیاین....میخوایم بریم ناهار بیرون البت ب حساب دخترا....



جونگی و کیو اومدن تو حال....چ خوشحال بودن.....تا حالا دختر ناهار مهمونشون کرده بود اصلااا؟؟؟!!!!



کیو دست زد و گفت:بــــه....خیلی خوبه



و بعد با مسخره بازی تعظیم بزرگی کرد و گفت:کوموسمـــیداااا.....



بقیه هم زدن زیر خنده و دوباره از فرط خوشحالی از سر و کول هم بالا رفتن....



من و هانی هم خنددمون گرفت و البت هانی بهم چشمک زد....(چشمک ماجرا داره ک الان میفهمید)







دو ساعت بعد:



هر پنج تاشون زل زده بودن ب هم و کپ کپ همو نگاه میکردن.....



وااااااااااا.....عین غذا ندیده ها بودن.....



جونگی با چنگال ب غذا زد و گفت:این اسمش قورمه سبزی بود؟؟؟



وااااااااااا.....قورمه سبزی بود لجن ک نبود....



هانی:اوهــــوم....این ی غذای محبوب ایرانیه.....ما دو تا هم خیلی دوسش داریم....



هیون:اینم باید کتلت باشه...؟؟؟؟



هانا:آره....ده بار ک توضیح دادم....اینجا رستوران مورد علاقه من و هانیه....ما همیشه میایم اینجا....



هیون:چرا شبیه سوپه ولی ریختنش رو برنج این قورمه سبزی رو؟؟؟؟



هانا:بخورید....نمیمیرد ک.....سم نی توش....خوشمزست....



هانی:شما خودتون گفتین دوس دارین فقط ی بارم ک شده غذاهای ایرانی رو امتحان کنین.....



کیو قاشقشو برداشت و ی قاشق ازش خورد.....بعد گفت:اوم....قورمه سبزی واقعا خوشمزست....



هانی گوشتای توی بشقابشو جدا کرد و گذاشت تو بشقاب من....



هیون:گوشت دوس نداری؟؟؟؟



هانی:نه.....ولی برعکس هانا همیشه عاشق گوشت بوده....همیشه میدم ب اون....



هانا:من گوشت دوس دارم....راستش هانی از اکثر غذاها و خوردنی ها بدش میاد....



یونگی:شما گفتین معمولا میاین اینجا....یعنی تا حالا زیاد غذای کره ای نخوردین؟؟؟؟



هانی:چرا خوردیم....ولی واقعا خیلی کم....



پیش خدمت اومد....



پیش خدمت:چیز دیگه ای میل ندارین؟؟؟؟



هانا:شما چی دوس دارین؟؟؟چیز دیگه ای هست ک از منیو بخواین امتحان کنین؟؟؟



و بقیه گفتن ک همین کافیه....



بعد از تموم شدن غذا از رستوران ک بیرون رفتیم...:



یونگی:آآآآآآآآآآآه چ خوب بود....واقعا ممنون....



هانی:نوش جااان....



باورم نمیشه بالاخره خوردنش....خیلی خودشونو لوس کردن تا بالاخره تموم شد این غذا....میگم خدا رو شکر ک کله پاچه سفارش ندادیم....اووووف....ب خیر گذشت.....

موضوعات: داستان,

[ بازدید : 275 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 4 دی 1393 ] 21:41 ] [ ♥AI♥ ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]